در کافه کتاب،چند جرعه آرامش مهمان ما باشید.



روز جهانی زن!!!!!

روز جهانی زن را زمانی پایه گذاری نمودند،که ن کارگر از مشقت کار و نبود حقوق و پایمال شدن حقشان به خفقان رسیده بودند.

ن ،مادرانی بودند که مردان را به دنیا آورده بودند و به آنها زندگی بخشیده بودند؛درحالی که مردان خواستار سلب حیات ن بودند. ن  شجاعانه لب به سخنان اعتراض آمیز گشودند و خواستار آسایش و آرامش و مدیریت خارق العاده مانند مردان گشتند.ن چنان مطلومانه از حق خود دفاع نمودند که سالها روز جهانی زن در جهان یاد آور ؛سختی و درد و مشقت ن وستیزه جویی آنان ورد زبانها گشته است .

شاید به صراحت باید گفت که مردان ؛ با شاخه گلی و هدیه ای کادو  پیچ ،در این روز از ن قدر دانی نمایند و یک روز را در محیط کار به ن استراحت داده تا در منزل دو برابر به فعالیت مشغول گردند. 

درحالی که ن نیمی از جامعه را تشکیل داده اند و بهترین مولد نسل و بقای حیات آدمی می باشند؛کمترین بهره را از این حیات دارا می باشند.

دیه نصف مرد ،ارثیه نصف ، نام فرزند با پدر حک می شود، حضانت کودک با پدر و جد پدری است .

ن باید محیط خانه را گرم و صمیمی و لذت بخش نمایند و در محل کار حق اعتراض ندارند ؛در حالی که رتبه بالای دانشگاه بان است اما مدیریت با مردان است ؛هر زنی از حقوق ن صحبت کند او را فمنیست می خوانند.

در حالی که اولین مبارز در راه یکتاپرستی آسیه بوده ،اولین مبارز بردبار ادیان الهی مریم بوده ؛اولین تجار ترویج  اسلام خدیجه بوده است و اولین سلاله نسل شیعه فاطمه (ع ) سلام بوده است. با حسرت باید گفت ن هنوز به حقانیت آزادگی بشریت و حق مادر بودن که حق طبیعی یک مادر است نرسیده اند.

روزها ؛روزهای شاد ن یا روزهای اندوه بی پناهی ن که در هر سلطه حکومتی اولین قربانی کشور می باشند.



زندگی را باید آموخت ؛از فصول و مهربانی و اتحادشان ؛یا از کوچ دسته جمعی پرستوها ،رقص زیبای طاووس،از قلمرو منقرض شده شیرها ؛یا کناره گیری عشق بهمن به فروردین و سپردن دلداده اش به اسفند ، آدمی مجبور است که بیاموزد، چراکه؛ تا دم مرگ به آموزش نیازمند است،آموزش و پرورش روح رشد و ترقی آدمیت است ؛که او را به انسانیت سوق می دهد.

انسانیت سرچشمه از گذشته دارد ؛همان گذشته ای که آنرا در بقچه مادر بزرگ گره زدیم و در سرداب نامهربانی پنهان نمودیم .یادش بخیر ،مادرها هر روز صبح زود و عصرها قبل از غروب کوچه ها را آبپاشی و جارو میزدند تا همه با چای دبش و دلنشین از کارگر شهرداری پذیرایی کنند.همان کارگری که آمده بود اشغال های جارو زده مادر را جمع کند.

یادش بخیر مادرها تاکید داشتند که زباله ها سر ساعت بیرون باشند تا محله کثیف نشود؛یادش بخیر پدرها گلهای شب بو و یاس و اقاقیا را در باغچه کوچک درمقابل منزل می کاشتند ؛تا عطر گلها محل را خوشبو کند.یادش بخیر شانه های خالی تخم مرغ سالم نگه داشته میداشتیم تا با زباله های تر؛ ادقام نشوند و جیب کارتن فروش را شاد کند.اما همه اینها، یادش بخیر شد و یاد گرفتیم فرزند کمتر زندگی بهتر ؛ندیدن همسایه فضولی نکردن در امور زندگی دیگران ؛کوچه کثیف تر همسایه های پولدارتر و با کلاس تر؛ وظیفه شهرداری بیشتر،به حیوانات هم آموختیم؛ که باید نسلشان منقرض شود ؛چون ما فقط سهم خودمان شادی داریم ؛کوچ پرستوها با ناامیدی بپایان رسید ؛سلطان جنگل در برج های جنگلی ؛بیابان نشین شد، طاووسهای زیبا در قفسها حبس گشتند

اما هنوز اسفند عاشق فروردین است و بهمن دل خود را زیر خروارها برف پنهان نموده و عشق فروردین را به اسفند تقدیم کرد.

اسفند همان پسر کوچه بغلی زمستان است که با چشمکی زیبا دل فروردین را روبوده ؛اسفند با زیرکی تمام همه شادیها را برای ورود فروردین مهیا نموده است ؛اسفند به پرستوها بال پرواز عشق می دهد،سبزه ها و گلهای زیبارا از خواب زمستانی بیدار می کند و با عطر خاص دوست داشتن تقدیم فروردین می کند .اسفند به خرسهای خفته نجوا کنان می آموزد که فصل پرورش توله خرسهای بیشتر است .

آهوان را در مزارعه فروردین در کنار شاخسارهای زیبای گون به عشق بازی و بره پروری دعوت

 می کند،مشک خوش ختن عنبر دلنشین ،هیاهوی سنجابهای ترسو در تنه درختان است .زاد و ولد در جانداران با لبخند اسفند رونق می گیرد و بقای نسل را تقدیم طبیعت می نمایند.

طبیعت فراموش شده آدمی ؛که دست خوش ناملایمتی تک بعدی بودن خواسته های برج سازان گشته است.امروزه شعار انسانیت ؛فرزند کمتر ؛طبیعت زباله ای؛رودهای خشکیده ،ته مانده های خوش گذرانی در رودخانه ها و منقرض شدن آبزیان ؛نسل کشی جانداران مفید حیات بخش و کم محلی به اسفند مهربان و عهد شکنی؛ دوستی با فروردین سرسبز گشته است.

اما میشود بازهم ساخت؛می شود دوباره طرحی نو بپا کرد ،آشتی با طبیعت را از وداع اسفند و تولد فروردین مهرورزی آغاز نماییم.

و ما همان ،بقای نسل مانده در بقچه گره خورده مادربزرگ در سرداب مهرورزی هستیم .

برگرفته از کتاب انسانیت که در دست چاپ می باشد.


وداع اسفند و لبخند گامهای سبزرا بهانه تبریک بخوانم یا مولود شاه دوعالم و روز مرد را بهانه زیبای تهنیت بدانم.

اما یقینا امسال سالی پر از خیر و برکت و تلاش و بردباری خواهد بود ؛چرا که با مولد امیرالمؤمنین و روز مردهای سخت کوش آغاز می گردد.

روز مرد را با ورود شکوفایی گلهای بهاری و عطر خوش تکیه گاه امن  با حضور دلبندانی که برای دختران آسایش و امنیت ؛برای خواهران دلبستگی و تکیه گاه ؛برای همسران آرامش و قدرت و برای مادران نوازش و با هم بودن است.

شاید ورود روزهای سخت و طاقت فرسا بازهم غمگینی دلان گردد ؛اما حضور مردان در کنار خانواده آسایش و یک دلی را به ارمغان خواهد آورد.

روز مرد ؛روز ورود صبر و شکیبایی ؛عشق و دوست داشتن؛روز نوازش کودکانی است که با صدای پای مهرورزی به آسایش خواهند رسید.

این روز را که با آغاز سال نو ،مسبب شادی دو چندان خانواده ها می گردد را از صمیم قلب به تمام مردم مهر دوست ایران زمین تبریک و شادباش می گویم .

امسال را سال دوستی و صداقت و مهرورزی و یکدل بودن در کنار هم بخوانیم .


امپاتی حس همدردی و نوع دوستی می باشد ،حسی که انسانها فقط خود را نمی بینند و فقط به فکر امیال و خواسته های خودشان نیستند .انسانها در هر شرایطی که هستند همنوعان خود را درک می کنند و خود را بجای دیگران و در شرایط خاص آنها قرار می دهند.

با تاسف باید بگویم که با گذشت زمان و پیشرفت علم و تکنولوژی ؛ این حس را فراموش کرده اند و فقط دنیای پیرامون خود را در هاله ای از حبابهایی که برای خود و نزدیکان خود بوجود آورده اند ، می بینند.انسانها برای رسیدن به امیال خود چشم ها را بسته و با عینک کم بینی تمام رویاهای خود را به واقعیت می رسانند و رسیدن به این رویا ها از هر حد و مرزی عبور می نمایند .

انسانهای خاص نما فراموش می کنند که چرخش ایام آنها و رسیدن به رویاهایش از وجود  همنوعان انها شکل گرفته است ؛ آنها فراموش کرده اند که تمام افراد زنجیره وار به هم متصل هستند و حلقه های این زنجیر را نوع دوستی و اتحاد بوجود آورده است .

امپاتی در بین حس قدرت طلبی و مقام ستایی از بین رفته است ، امپاتی انقدر بی ارزش گشته است که نرخ ها یک شبه به اوج فلاکت می رسند فلاکت نرخ ها از آه دل کسانی بر می خیزد که با حسرت از کنار ویترینها عبور کرده و چشمها را بسوی دل نا آرام خود هدایت می کنند ، گوش ها را به شنیدن نغمه ،تو هم ،روزی توانمند می شوی و دست نیازمندی را خواهی فشرد ، آرام می نماید.

امپاتی زمانی در دل مردم جا داشت که برای فدا کردن جان خود و رسیدن به آرمانهای زیبای انسانیت بلاجبار جایگاه خود را به دوستان تقدیم نموده و خود را فدای خاک میهن می نمودند . اما امروز مردم یادشان رفته که کاریزمای هم بودند و برای اثبات امپاتی در بین همدیگر همیشه فرزند همسایه را فرزند خود می پنداشتند.


در جوامع پیشرفته و درحال رشد و توسعه افراد با آرامش خاص زندگی می کنند . آنها فقط به فکر ابداع و اختراعات جدید هستند ، بازی های کودکان به خاله بازی ختم نمی شود ؛ تا مادامی که کودکانی در دست والدین کتاب و ابزار سازندگی مشاهده می نمایند ، آنها نیاز به دنبال معلم بازی یا مهندس بازی هستند . در این جوامع کودکان سوار بر هواپیمای خیال خود گشته و در اسمان لامتناهی اوج گرفته و در بستر نرم ابرها به خواب شیرین کودکانه سر می گذارند . کودکان با برنامه های جشن و شادی چشم به تلویزیون بسته و نماهنگ های شاد برای هم قصه می گویند .

در جوامعی که آرامش را در کوچه پس کوچه های اختراعات بدست می آورند و دولت خود را یک دولت بی طرف اعلام می نمایند ، برای افراد جامعه آسایش و رفاه را به ارمغان می آورد ؛افراد جامعه برای جبران این آسایش به تحصیلات عالیه پرداخته و در رشد فرهنگی و اجتماعی و فرهنگی جامعه شریک می باشند .

سرنوشت هر جامعه را افراد آن جامعه رقم می زنند، افراد جامعه با درایت و ایمان و اعتماد و باور خود را کنار دولت جا داده و برای رفاه خود از هیچ اقدام صحیحی در یغ نمی کنند . شاید زباله ها را در ساعت معین بیرون از منزل بردن برای عده ای خنده آور باشد ، اما به نظر من اولین گام برای مطالبه گری و داشتن جامعه ای سالم دقت کردن و اهمیت دادن به وقت است . گذاشتن زباله ها در سرساعت مشخص ؛ مبارزه کردن به ات و حیوانات ولگرد می باشد ، کمک به کارگران شهرداری و داشتن محیطی سالم و استنشاق هوای پاک .

در نتیجه جامعه پیشرفته نیاز به همفکری و همیاری تمام افراد جامعه را می طلبد .در جوامع پیشرفته بجای ولگردی در وب سایتها و بدست آوردن رزومه و فعالیت دیگران و شمردن اشتباهات دیگران در صدد آموزش در سایه آرامش می باشند ؛جوامع پیشرفته کتابها را با دست لمس کرده و با کتاب دوست صمیمی هستند آنها از کتابخوانی علم و دانش را می طلبند . در حالی که در جوامعی که مردم به جای کتابخوانی ؛ کتاب را ابزار رسیدن به اهداف خود و کسب پست و مقام می دادنند مردم آن جامعه مطالبه گری را به بی حرمتی می کشند ، ولگرد در سایتها برای رشد و تکنولوژی جای خود را به عکس ها و مطالب نا بجا داده است . جوامعی که کتاب را در مسابقات و همایش ها در حد سوال بدانند به تقلب روی آورده و این تقلب از خانواده کوچک به جامعه کشیده می شود.برای کسب درآمد بیشتر فیلمهای توهم زا و جنگ افراز تولید می شود ؛ کودکان بادیدن فیلم ها ، در بازار بدنبال اسلحه گرم و سرد می باشند ، آنها از بزرگترها می آموزند که حرف خود را با دادو فریاد بیان نمایند و برای محافظت از خود اسلحه حمل نمایند . کودکان با کتاب دوست نیستند چون انها دیده اند که تایمی برای کتابخوانی وجود ندارد .کودکان آموخته اند کتاب ابزاری برای رسیدن به امیال است در نتیجه تایم امتحان را تایم تقلب یا رونویسی از روی کتاب می دانند.

انسانها در هر موقعیت و جایگاهی باشند از پوست و گوشت و استخوان تشکیل شده اند؛ مغز آنها نیاز به امواج وانعکاس مثبت دارد ؛ انسانها برای رسیدن به امیال انسانیت نیازمند آرامش و صلح وصفا هستند . انسانها باید بیان خود را با کلام حق طلبانه ابراز ننمایند چون حق از آن همه افراد است .باید یاد گرفت اول حق دیگران را با احترام ادا نمود تا با احترام حق خود را طلب بنماید.










پیامد اتاقی برای همه ؛شعار سازنده و روبه رکورد اقتصادی و تجاری می باشد . و ما می توانیم اثبات نماییم که افراد را برای تمام فصول می خواهیم ؛افراد تک فصلی نمی توانند تغییر پذیر باشند و در جهان پرآشوب رو به زوال رفته و سیستمهای سنتی کنار تک فصل بودن در سیستم های سازمانی جهان آشوب صنعتی در حالت س تغییرات فصول را درک نمی نمایند.

اتاق بازرگانی فقط یک تک  اتاق نمی باشد که تک فصل با رویکرد های موقتی بتواندبه تداوم خود ادامه دهد.در سازمانهای صنعتی در حین بی نظمی و آشوب درونی باید در پی نظم سازمانی به رهنمودها و توصیه های نوین بتوان قطب اقتصاد را با زنجیر اتصال علم به تجارت به سکان سازندگی به چرخش درآورد .

در مسیرهای پرپیچ و خم سازندگی پیشتاز تحریم با طرح برنامه ریزی ها در نظامها و پیشامدهای تصادفی(رای گیری )باید سعی بر هموار نمودن مسیر راست و حرکت در مسیر صنعتی که با کنش و واکنش مدیران روبرو می گردد.

مدیرانی که بر این باور هستند که رخدادها و تغییرات در جریان زمان ظهور پیدا میکند و یاد گرفته باشند که بخشی از این تغییرات هستند ناخودآگاه به روان سازی فرآیند اقتصاد نوین با رویکرد علمی خواهند اندیشید.

در تجارت و اقتصاد باید هنر تغییر را در سیستم های آشوب بین جاذبه های مختلف اسیر کرد تا جاذبه جدید جای جاذبه دیگر را گرفته و تغییر و تحولات سیستماتیک انجام گرفته و سیستمهای راکد که حلقه های اتصال تغییر اقتصاد و اجتماع را بهم متصل می نماید را به جریان و تحول اساسی وادار می نماید.

هنجارهای اجتماعی بر گرفته از آشوب درونی سازمانهای تجاری می باشد و تحولات سیستم های نوین در نوآوری رشد فکری جوامع بسیار موثر می باشد.

در نتیجه رهبران آگاه در سازمانها به جای افزایش فشار برای انجام تغییرات و درهم شکستن مقاومت باید در جستجوی منابع مقاومت باشند، مقاومت در تک فصلی ماندن جامعه را به آشوب درونی و برونی سوق خواهد داد؛در دوران سخت تحریم و سازندگی باید رویکردهای علمی را از تجارت منفک سازی ننمود، تجارب علمی و ی و اقتصادی ،قطبهای هم جاذبه رشد یک جامعه هستند .

امروز خرمشهر بعد از سی و شش سال تلاش هنوز در تک فصلی مانده و به آشوب درونی چنگ زده و گرایش های سنتی جایگزین گرایش های صنعتی گشته و بهتر باید خواند که هنوز علم سنتی با پیشبرد صنعتی در شهر خرمشهر، مانند اب شور نمک مال گشته و شوری ان گلو و چشم مردم را شور کرده است.


بنام خالق آزادگی بهر سازندگی

باز خرداد است و یاد آزادگی 

خرمشهر است و این همه مردانگی

بهار و سوز گرمای بی مثالش

خرداد آمده شادی سوم همیشگی

شهر من کاش شادیت پیوسته بود

ترکهای  لب این شط وابسته بود

گرم بهر خاک همچو آتش تیرگان

کاش انصاف بود بهر این دلدادگان

مردمی که با جان و دل عاشق جانبازی

صدافسوس مانده اند در حسرت سازندگی

سالها جای ترکش مانده روی دیوارها

رد خون عشق یاران مانده در دیدارها

شهر من شهر خدا ای جان فدا

انهمه عشق بازان آمدند بهر خدا

روزها در پی هم سالها گشت 

بهر سازندگی شهر و دیار هیهات گشت

رونق بازار تجار خلیج 

قطب اروند یادگار این زمین 

نان جور و اب شور وگرد و غبار 

تا کی باشدسهم مردم این دیار

اقتصاد خاوران با نام تو

شط بی ماهی سکوتش یادتو

من بگریم من بسوزم بهریاران 

کو محمد یا رضا عبدی و پسران

یاد ان شیر مردان شلمچه یاد باد 

دست بسته جان نثار در کانالها یاد باد

یادتان هست که غواصان جوان 

بهر آبادی ایران دادند نام و نشان

ان عزیزان رفته اند اندر سکوت 

شهر من سالها بهر سازندگی بازهم سکوت

عزتی که در این وطن نام گرفت

ویرانی خرمشهر بود در ایران جان گرفت

بشنوی ای شیر مردان سازندگی 

شهریاران را بساز با مردانگی 

اکرمی دلداه این خاک و بوم 

با قلم می سازد هردم این زاد و بوم

تقدیم به خرمشهر یاد شده در سوم خرداد فقط


من یک زن ایرانی دهه چهل هستم. افکارم هنوز یاد دلاوران را میپروراندو
نوشتارم گر بنظر ت تند است ،
تندی ان ، از ناملایمتی تندی کردار زیاده خواهان است .
پوراکرمی ها  از گرمای جنوب به تنگ نیامده اند از   کرکس ها و لاشخورهایی که پرستوهاساختند و در قفس خفه نمودند، فریاد می زنند .
زنده به گور کردن هر  کشور به دست سران و مسئولین رده بالای کشوری بسیار دردناک است .ایران از دیر باز مهد کشور گشایان بوده است . پادشاهان برای رسیدن به آرمانهای پوچ و فانی خود،قطعه قطعه خاک پرگهر ایران را به تاراج دادند ،یکی بخارا و سمرقند را به خال لبی بخشید ،یکی قرارداد ترکمن چای را به فنا داد و یکی ویکی ویکی و وسعت  ایران روز به روز همچون پارچه نامرغوب آب رفته و کوچکترشد .عدم علم و آگاهی، مدام ن را به فرنگ می فرستاندن یا ن فرنگی را به ایران می آوردند تا مدل های لباس و موی سر و آرایش را بر سر زن ایرانی هوار کنند .آدمیت غیرت و مردانگی زنده بود.باز هم مردان را مقصر می دانم که هر بلائی بر سر زنها بیاید مردان مقصر هستند . مردان ن را وادار به آرایش و بزک و دوزک می کنند ،این روزها مردان زن دماغ عملی و شکم فرو رفته و گونه برجسته می خواهند ،این روزها کجا و ان روزها کجا
هنرپیشه ها هر روز با اب رفتن جامع هایشان دل کارگردان ها را شاد می کنند و فروش فیلمشان از خروار خروار گیسو هنرپیشه و مدل آرایش ش بالا می رود.
این خواسته مردان را از دوران دفاع مقدس و حریم نوامیس دور ساخت ،جوانان ایرانی جنگیدن و جان دادن تا وجبی از خاک ایران را به دشمن ندهند و دست نامحرمی به زن ایرانی نرسد . وای که امروز کرکس های لاشخور ،خزر را به تاراج دادند ،بانکهای فرنگیان را غنی ساختند،سیستان و بلوچستان را به خاک سیاه نشاندند ،رودها را دیروز خشکانند و فردای آنروز سیل و زله ساختند ، ماهیان دریا را به تاراج گذاشتند و خاک این سرزمین را به توبره کشیدند
این لاشخورهای کرکس منش سیر نگشتند ویلا و قصر و کوهکنی و شهرک سازی و شمش طلا و برندهای آنچنانی، صفت حیوانیشان را قوی تر نمود و با حمله به نوامس هموطن خود اینبار نام پرستو را بر زن ایرانی نقش بستند .وای برشما که از هیچ اقدامی برای به اغما بردن این کشور دریغ نکردید . این ن همان نی هستند که ده ها جوان کشته شدند تا یک عراقی به آنها نزدیک نشود و امروز شما لاشخورها با رسوایی تمام از بی حیائی خودتان فیلم و عکس ارسال می کنید و خود را فریب خورده در دام پرستو می نامید. لعنت و نفرین خداوند برکسانی باد که امروز نام و رسم خود را با تکیه بر آرمان انقلاب و اسلام بدست آوردند و بدون در نظر گرفتن آرمان های بنیان گذار این انقلاب ایران را مضحکه خاص و عام نمودند.


صفحه تاریخ دوران جاهلیت و قرون وسطی و عدم علم و دانایی را ورق زدیم.
خاطره بازی زیبایی بود و یه یادش بخیر و یادتان هستند ،چه خواندیم و چه مردمان ساده ای بودند برایمان ماند؛دریغ که متوجه نشدیم ماساده پنداشتیم.
یادتان هست که از پیامبر ان شتر شیرده خواندند،یادتان هستند که گفتند از خداوند برامون غذا بیار، اب دریا خشکانده شد،یادتان هستند پیامبر کشتی عظیم ساخت ،یادتان هست خواندیم پیامبر در دل آتش زنده ماند،دختری بدون ازدواج دارای فرزند شد و غذایش آسمانی بود،یادتان هست برادران ،برادرشان را در چاه انداختن ،اما به خواست خدا عزیز مصر شد ،یادتان خواندیم پیامبری در دل ماهی زنده ماند و پسرک یتیمی ناجی مسلمانان و تجار مدینه گشت ،یادتان هست خواندیم پسر سیزده سال یاور پیامبر گشت و درب خیبر از جا درآورد .یادتان هست که جنازه پسرش را تیرباران کردند و خاندانش را به اسارت بردند و سر پسردیگرش بالای نی قرآن خواند.یادتان هست، یادمان هست که چه خواندیم و چه معجزات و برکاتی از عقایدشان بر عقاید مان برکت بوجود آورد .
یادتان هست دوران بی حجابی ،حجاب افتخار بود و زن محجبه حرمت داشت و محرم و عزای حسین در دل بی دینان، خوش لانه کرده بود.یادتان هست که حرمت محرم و صفر حرمت بود و باز یادتان هست که ما.
دریغا که یادمان رفته ما همان بنده دو دست و پا هستیم،با دوچشم بیناتر و عقلی فهیمتر و دنیایی مترقی .
اما نمیدانم چطور انسانیت به سلخه کشیده شده و چطور با عقاید خود اعتماد و باور های خود را نابود کردیم .
یادمان باشد خداوند همان خداوند قوم لوط و هود و یهود و مسیحی و اسلام پیامبر هست .
دست و پا و افکار مان همان انسانهای نخستین است .اما به کجا روی آورده ایم و چگونه از هر حرفی هزاران جمله نابخشودنی بوجود می آوریم .
دل شکستن مراممان گشته ،مچ گیری پیشینه شده و تمسخر و زیاده خواهی به اختلاس روح و جان و مال آدمی مبدل گشته است .اما تا مادامی که اعضا و جوارح ما همان اعضا و جوارح آدم و حوا می باشد ،انسانیت در نهاد ما بیداری می کند.یاد حسین را در این روزها با یادحسین اجین نماییم .نزولات و برکات را حسینی اجرا کنیم .با یاد حسین دوران علی (ع ).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


شاید روزهای سخت و کشتارهای دست جمعی ،مرگهای سایبری ،تهاجمات فرهنگی و اجتماعی و مشکلات مدید مالی و معنوی شاید فاصله ای بین قلبهای انسانهای سراسر دنیا بوجود آورده باشد ،شاید فشارها و جاه طلبی عده ای برای رسیدن به اهداف خودکامگی خود و قطع رابطه های ی و اقتصادی؛ راه مهرورزی را به سنگلاخ ها کشانده باشد ووووو
اما همیشه قلبهایی هستند که با مهربانی اجین گشته اند ،قلبهایی که همیشه با دست نوازشگر خداوند به رقص مهربانی پایکوبی می نماید و راه مهرورزی را بسیار کوتاه و تسهیل نموده است .شاید افراد مهربانی در کنار هم جمع شده باشند (در سراسر دنیا )کشوری خودمختار و نوپا بوجود آورده اند که اتحاد و همبستگی زیبایی در این کشور وصف ناپذیر گشته است و محک شاید یکی از استانها و قطبهای سفید بخت این کشور طلایی رنگ ،آفتاب عالم تاب باشد که، شهروند این استان از سراسر دنیا گرد هم آمده اند تا بذر  آیین و مومات و مرسومات دوباره زیبا زیستن را در قلبهای هم استانی خود بکارند . این استان نورانی  برای اشعه پرنور آفتاب روز و مهتاب شبانگاهی خود خانه های مهرورزی را برای کودکان ناتوان از غده های مزاحم و لجباز بنا نموده است تا مادرانی که برای مبارزه با این لجاجت راههای دشواری را گذرانده اند در سایه سار این خانه ها به آرامش خیال سپر و زره مبارزه را برگرفته و برای نجات کودک دلبند خود لالایی مهربانی را از سر بخوانند .
محک اولین و آخرین موسسه مهرورزی نبوده و نخواهد ماند ،شاخ و برگهای این درخت تنومند ریشه ای به عظمت دستان پرتوان مردم هنرجوی ایران زمین تنیده است ،تا ریشه این غدد لجباز را ریشه کن نماید .
و امروز فاطمه پوراکرمی بعنوان خادم و عضو کوچک و کوچکترین برگ این درخت با زره و سپر  مدیریت موسسه خیریه بیمارستان ولی عصر (عج )خرمشهر و خبرنگار خیریه ریشه  خود را در دل مردمی مقاوم و صبور نتابیده است تا حامی کودکان و بیماران این مرز و بوم باشد و ازتمامی خیرین الخصوص بزرگان درخت پر ثمره محک دعوت بعمل می آورد تا در مراسمی خاص و عمومی دست مهربانی بر قلب کودکان پرتوان خرمشهر نشانده و تخت های بیمارستان ولی عصر را با عطر گلهای الوان ،جنوب تا شمال و مشرق تا مغرب را معطر نماید .
وعده گاه ما حضور گرم سراسری خیرین ایران زمین در بیمارستان ولی عصر (عج )خرمشهر.
به زودی میزبان قدوم عطرآگین شما خواهیم بود.
با تشکر فاطمه پوراکرمی خرمشهر



خواسته های مردم را پوراکرمی می نگارد شاید خواسته شود
از امروز می خواهم برای دل خودم زندگی کنم .چاق باشم یا لاغر دنیا می گذرد ، قانع باشم یا شاکی ،روزگار همین است حجاب بزنم هنرمندان بی حجابی را به راحتی ترویج می دهند. بنگارم یا سکوت کنم شهر بر روال خود می چرخد .سعدی و حافظ افلاطون و سقراط  وووووآنقدر نگاشتن که فقط دوخط بردنیا ماند: اگر ان ترک تبریزی بدست ارد دل مارا به خال هندوش دهم سمرقند و بخارا را ،که بخشیده شد خزر و کارون ووووو میخواهم شاد باشم و ساده بیندیشم هرچه بنگارم مسئول همان مسئول است و معارفه و انتساب و اکتساب مورثی گشته است . تلاش نمی کنم چون ژن ما دمده شده و ژن برتر در دنیا حکومت می کند. میخواهم قانع باشم ،مطالبگری و هیهات عادی شده میخ فولادی برسنگ گران اثر ناپذیر است ،ورود غیر بومی ،حضور بی خیالان، دعوای قندان و محل ست و قهر آن مدیر زخم ترکشها را التیام نمیبخشد ، میخواهم شاد باشم شاید مانند مدیران سر در برف کنم ، سگان ولگرد ،چالهای بی وجود ، سرقتهای متوالی که ماموران می گویند سرقت عادی شده .رفتن به باجه های دادگاه و هزینه های گزاف دادرسی و آزاد گشتن سارقین و مجرمین . می خواهم برای خودم مانند حقوق نجومی ها سر در لاک خود برده و بلعکس آنها با سیلی صورتم را سرخ کنم وته مانده  آشغال  گوشت کشورهای ملحد را بخورم ، می خواهم شاد و سرزنده زندگی کنم ،ورزش کنم و هر روز از این اداره به آن اداره برای اقساط قبض های برق و آب و گاز پیاده روی کنم .
میخواهم به دوران ماقبل تاریخ بیندیشم ،آن دوران مردم تلاش می کردند چگونه شکمهایشان را سیر کنند،دوران بعداز تاریخ مردم آموختن چگونه سفره های دیگران را خالی کنند و الان دوران دنیای مجازی مردم تلاش می کنند چگونه ریشه همدیگر را بخشکانند و خودشان بر دنیا تسلط کنند .
اما من از امروز می خواهم شاد باشم و برای خودم زندگی کنم .مارای دادیم و از مسئولین و منتخبین آموختیم که باید فقط بفکر جیب خودمان باشیم سرمان را به اموال خودمان گرم کنیم .اموال ما هم همین شام امشب و چای شیرین فردا است . نه کوه کنی بلد هستیم و نه سلطان شدن ،این روزها هم یا دفتر رومه ها بسته شده یا برای پاک کردن شیشه مصرف می شوند .دستهایم را چرب نمیکنم تا با رومه پاک کنم .میخواهم آرام در گوشه ای بنشینم و به جنگهای سایبری ،سرقت های رایانه ای ،جرم های الکترونیکی و کپی برداری های تبریک و تسلیت ها نظاره گر باشم . می خواهم برای زندگی فراموش شده زنده ها زندگی کنمخواسته


مطالبگری از مطالعه گر نشعات می گیرد.
شاید این روزها دستان با لمس کردن کتاب و قلم مانوس نباشند .دیروز صدای دلخراش انگشت سبابه دل هر رهگذر را به درد آورده بود.فریادها و ضجه های انگشت سبابه بسیار دلخراش بود . نزدیکش رفتم و گرم صحبت شدیم ،انگار درد را فراموش کرد ،آرام قلمی را نزدیکش بردم و به آرامی چند سطر به رشته تحریر در آورد .کتاب دایره المعارف را نشانش دادم اشک ذوق از دیدگانش سرازیر شد و آرام ،آرام صفحه ها را ورق می زد . عطر خاص برگه های کتاب هوش از سرش برده بود .گوشیم  رنگ خورد تا خواستم جواب دهم باز سگرمه هایش را بهم ریخت و از من روی برگرداند و گفت وای از این رقیب بی رفیق.
آری این روزها آنقدر از انگشت سبابه کار کشیده ایم ،آنقدر مطالبگری بدون مطالب جویی به رشته تحریر در آمد که به جای تسهیل و القلم مسهل و القلم شدیم .
دوری جستن از فرهنگ کتابخوانی فرهنگ جهل پروری و جهل جویی را پرورش دادیم . هرچیز که گران شد فریاد برآورده شد اما صفهای طویلی برای کسب اجناس گران بوجود آمد.  مدیر و مسئول و کارگر در صف شکر و گوشت و دلار باهم انیس شدند . کاغذ هم گران شد و برای برگه کپی همه نگران شدند اما یادشان رفته بود که گرانی کاغذ ،گرانی کتاب راهم در بر دارد .اما کسی برای گران شدن کاغذ صف نکشید .پیتزا چند برابر شد و زخم معده به اوج رسید اما نتوانست با غذای روح زخم مغز را علاج نماید .چون کتابخوانی الکترونیک با دوسطر او را علامه دهر نموده و مطالبگر ی سودجویانه را سرلوحه اعمال ی فرهنگی قرارداده شد .
امروز واجب دانستم دست نیاز بسوی بازوان و یاوران و مروجان کتابخوانی دراز نموده تا بتوانیم شهری خلاق با اصول صحیح ترویج فرهنگ کتابخوانی در کنار هنر ،هنرمندان بسازیم .شهری که در سکوت هیاهوی مدیریتی در خفقان سیلاب منیت گم گشته در جناح بازی و باند پروری غوطه ور گشته است.
باسپاس فاطمه پوراکرمی


روزی از این دیار خواهم رفت

با پای شکسته دلی پر درد خواهم رفت

غل های کین که،  برپاهایم بستی

توان رفتن زمن گرفت و من شتابان خواهم رفت

گیسوانم در باد پریشان، قلبم لرزان

دستانی یخ زده، در زوزه کشان باد خواهم رفت

میروم و باز تو ندیدی رفتن و جان کندم را

تابوت کشان بر لب بام آزادی خواهم رفت

من زغم نوشتم و تو غمی در دل نداشتی

با چشمان انتظار و اشکباران خواهم رفت

دربهارانِ سبز زندگیم که پر زغم بود

زمستان یخبندان و خواب خوش تو، خواهم رفت

رفتنم در وجودت آهی نساخت چون تو نخواستی

من با یه دنیا آه و حسرت زین جهان خواهم رفت

زبانم سرخ بود لیک ذاتش سرخیس

زبان سرخ توانی داد و باز یادم آمد که من خواهم رفت

میروم شاید کوچه های پر زغم صدایم شود

با صدای حزن آلود و چهره ای بارنگ کهولت خواهم رفت


 

 بیا به اشعار بی جان در دفترم سربزن

شعرهایم بزم عشق گرفتند بیا دربزن

هوار و داد و بید در برگه ها برپا شده

بیا اینجا رنگ عشق بر بی رنگی بزن

ببین الفبا چگونه ماتم عشق گرفتند

برای عشق های بی هوا بانگ آزادی بزن

بخوان شعرهای بی بند و قافیه

بیا اینجا و قلب شکسته را بند بزن

من ز آزادی کلمات در هنجارم

بیا و هنجاری بر آزادی دل بزن

اینان که دم می زنند و می سرایندزغم

تو هم  اینجا حقیقت را به دروغ بند بزن

 

 بیا به اشعار بی جان در دفترم سربزن

شعرهایم بزم عشق گرفتند بیا دربزن

هوار و داد و بید در برگه ها برپا شده

بیا اینجا رنگ عشق بر بی رنگی بزن

ببین الفبا چگونه ماتم عشق گرفتند

برای عشق های بی هوا بانگ آزادی بزن

بخوان شعرهای بی بند و قافیه

بیا اینجا و قلب شکسته را بند بزن

من ز آزادی کلمات در هنجارم

بیا و هنجاری بر آزادی دل بزن

اینان که دم می زنند و می سرایندزغم

تو هم  اینجا حقیقت را به دروغ بند بزن

 

 بیا به اشعار بی جان در دفترم سربزن

شعرهایم بزم عشق گرفتند بیا دربزن

هوار و داد و بید در برگه ها برپا شده

بیا اینجا رنگ عشق بر بی رنگی بزن

ببین الفبا چگونه ماتم عشق گرفتند

برای عشق های بی هوا بانگ آزادی بزن

بخوان شعرهای بی بند و قافیه

بیا اینجا و قلب شکسته را بند بزن

من ز آزادی کلمات در هنجارم

بیا و هنجاری بر آزادی دل بزن

اینان که دم می زنند و می سرایندزغم

تو هم  اینجا حقیقت را به دروغ بند بزن


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

تیغ نامه مشاوره حقوقی سرزمین زیبایی گل نیلوفر Paul فایل های پیش دبستانی ایران پیکسل اوج دستگاه حضور و غیاب